دیبا در گردش
گلی من چند روز رفتیم گردش با مامانی و بابایی و خاله ها و دایی ها
رفتیم گیسوم و یه شب اونجا بودیم بعد رفتیم سمت اسالم و خلخال بعدشم برگشتیم ماسال تا فرداش بریم ییلاق .
شما دخمل گل من خیلی خوب بودی و زیاد گریه نکردی فقط روز آخری تو ییلاق خیلی بهونه گرفته بودی فکر کنم خسته شده بودی و لی با این وجود کلا گلی عشقم
حالا بریم سراغ عکس ها
ساحل گیسوم
جنگل گیسوم
ییلاق
اینجا هم سیب زمینی آتیشی خوردی
فدای اون دندونات بشم من 93/2/27
عزیزکم بهشتم توی تعطیلات 6 خرداد تا 9 خرداد رفتیم تهران و من تصمیم داشتم تولد بابات سوپرایزش کنم که 11 خرداد هست.
وموفق هم شدم با کمک خاله الهام و عمو رشید و دایی جلال و باقی عزیزان بابا احسان اصلا فکرشم نمی کرد که من این کار رو بکنم خیلی خوشحال شد و کلی جشن گرفتیم و تو از صدای موسیقی و دست خیلی لذت بردی و کلی فیلم ازت گرفتیم عاشق اون دست دسی کردنتم